باعث شرم هست که در جامعمون منکر، معروف بشه و معروف، منکر بشه!!
آمر به معروف و ناهی از منکر برای آنکه بتواند به دیگری تذکر دهد و یا عملاً جلو معصیت را بگیرد باید نوعی ولایت و اجازه قانونی داشته باشد. شاید عبارت الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ اشاره به این باشد که خداوند متعال چنین ولایت و قدرت قانونی را به مردان و زنان مؤمن داده است. البته این، یک معنای آیه است و ممکن است ولایت در آیه مزبور، به معنای دوستی نیز باشد که در این صورت مفهوم آن این است که چون مردان و زنان مؤمن به هم محبت دارند و دلسوز هماند، نمی خواهند مبتلا به گناه شوند و راهی را در پیش گیرند که سرانجام آن، عذاب ابدی باشد. آن محبت حاکم بر مؤمنان ایجاب میکند که امر به معروف و نهی از منکر کنند. نیز ممکن است مراد از ولایت در این آیه، هر دو معنایی باشد که در بالا ذکر گردید. اما زمانی که در آیه 67 سوره توبه، از منافقان سخن به میان آورده میشود، تعبیر الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُم مِّن بَعْضٍ ذکر میگردد. در اینجا دیگر از واژه ولایت استفاده نشده و خداوند نفرموده است: بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ. همچنین بهجای تعبیر یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکرِ، عبارت یَأْمُرُونَ بِالْمُنکرِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ بهکار رفته است.
درباره این دو آیه چندین سؤال به ذهن میآید: نخست اینکه، چرا خداوند درباره مردان و زنان مؤمن فرمود: بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ، اما درباره مردان و زنان منافق میفرماید: بَعْضُهُم مِّن بَعْضٍ؟ منافقان نیازی به ولایت و قدرت قانونی ندارند؛ چون قانون هیچگاه امر به منکر و نهی از معروف را تجویز نمی کند تا مقتضی ولایتی باشد که بتوانند امر به منکر یا نهی از معروف کنند. اما اگر مراد از تعبیر «اولیاء»، دوستی و مودّت باشد، اشاره به این دارد که مردان و زنان منافق، دلداده و شیفته یکدیگر نیستند و هرکدام از آنها، به فکر منفعت خویش است. اگر اجتماعی هم شکل دهند و با یکدیگر مشارکت کنند، به این سبب است که دامی برای تأمین منافع خود باشد؛ اگر در کسب منافع تزاحمی بین خود آنها پیش آید، به جان هم میافتند. از این روی آنان هرچند در جبهه واحدی با هم جمع شدهاند و ظاهرشان اجتماع، هماهنگی، اشتراک و مشارکت است، دلهایشان پراکنده است:تَحْسَبُهُمْ جَمِیعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّی؛(آیه شریفه 14 سوره مبارکه حشر) «آنها را متحد میپنداری درحالیکه دلهایشان پراکنده است».
پرسش معماگونهای نیز در اینجا مطرح است و آن اینکه، چگونه می شود باور کرد در جامعهای کسانی امر به کار ناپسند کنند؟ آیا می توان مردمی را یافت که در جامعهای، به ویژه جامعه اسلامی، امر به منکر کنند و نهی از معروف نمایند؟ چگونه می شود که عده ای در جامعه اسلامی جرئت پیدا می کنند که به انجام فعل ناپسند دستور دهند و افراد را از انجام فعل نیکو بر حذر دارند؟ حاصل این پرسش معماگونه آن است که چرا در جامعه اسلامی کسانی پیدا می شوند که به کار زشت امر می کنند، و چرا این امر هم مؤثر واقع می شود و برخی مردم آن را می پذیرند؟ پاسخ این پرسش این است که اگر منظور از معروف و منکر، معروف و منکر به حمل اوّلی باشد، یعنی کسی خطاب به مردم بگوید که کار زشت و ناپسند انجام دهند، یا کار نیکو را کنار گذارند، بدیهی است که هیچ عاقلی چنین سخن نخواهد گفت؛ زیرا احتمال تأثیر چنین سخنی در میان مردم، صفر یا نزدیک به صفر خواهد بود. پس قطعاً مراد قرآن کریم چنین چیزی نیست؛ بلکه در اینجا مراد این است که مردان و زنان منافق، در تعیین مصداق، جای معروف و منکر را عوض می کنند؛ یعنی به چیزی امر می کنند که مصداق منکر است و از چیزی نهی می کنند که مصداق معروف است؛ در واقع، آنان در جامعه، معروف را منکر، و منکر را معروف جلوه میدهند و با سوءاستفاده از مفاهیم و تبلیغهای غلط و شیطانی درصددند تا به اهداف و مقاصد خود دست یابند. برای نیل به این هدف، آنان نخست زمینهای فراهم می کنند تا مجموعهای از امور، خوب وانمود شود، و سپس به انجام آن امر میکنند یا نخست بر برخی کارهای خوب دست می گذارند تا وانمود کنند که آن کارها ناپسند است و سپس از انجام آن نهی میکنند. در وضعیت کنونی، ما در جامعه خود نیز شاهدیم که برخی میکوشند تا معروف را منکر، و منکر را معروف جلوه دهند.
+ برگرفته از کتاب بزرگترین فریضه
- ۹۴/۱۲/۲۶